خدا را فریاد بزن
خدا را با عظمت خودش صدا بزن و چشماتو ببند دستتو بذار روي قلبت
اونوقت خدا رو حس مي كني كه داره صدات ميزنه
حالا دلت لرزيد ؟
حالا باور كردي خدا توي دل خودته؟
حالا فقط كافيه با خودت يه سبد تمنا ببري...
تا با يك سبد پر از رحمت بر گردي ...
پس پنجره را باز كن تا خدا را صدا بزني تا بگوئي چقدر دوستش داري
اگر آن قدر كوچكي يا خسته كه دستت به دستگيره پنجره نمي رسد تا بازش كني
آهسته خدا را صدا بزن تا پنجره را باز كند تا بگويد چقدر دوستت دارد...
خدایا
چرا وقتی که آدم تنها میشه، غم وغصش قدریک دنیا می شه؟
می ره یک گوشه پنهون می شینه،اونجا رو مثل یه زندون می بینه
غم تنهایی اسیرت می کنه،تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
وقتی که تنها می شم اشک تو چشام پر می زنه
غم میاد یواش یواش خونه دل در می زنه
یاد اون شبها می یفتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من ویار....
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه،
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باز داره زاغ ابرارو چوب می زنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمی شه!
