مسری

چقدر خوبه که تو هستی چقدر خوبه تو رو دارم
چقدر خوبه که از چشمات میتونم شعر بردارم
تو که دلواپسم میشی همه دلواپسیم میره
شاید این واسه تو زوده یا شاید واسه من دیره
واست زوده بفهمی من چرا اواره ی دردم؟
واسم دیره از این خلوت به شهرعشق برگردم
واسم دیره پشیمون شم چه خوبه با تو شب گردی
واست زوده بفهمی که چه کاری با خودت کردی؟
لالالا لالالا لالالا
نه اين كه بی تو ممکن نیست نه اینکه بی تو میمیرم
به قدری مسری حالت که دارم عشق میگیرم
همه دلشورم از اینه که عشق اندازه ی حاله
تو جوری عاشقی کن که نفهمم عشق با توهِ
واست زوده بفهمی من چرا اواره ی دردم؟
واسم دیره از این خلوت به شهرعشق برگردم
واسم دیره پشیمون شم چه خوبه با تو شب گردی
واست زوده بفهمی که چه کاری با خودت کردی؟
لالالا

ای بی وفا...

 

بیا ای بی وفای من

و امشب را فقط امشب

برای خاطر آن لحظه های درد

کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن

که من امشب برای حرمت عشقی

که ویران شد

برایت قصه ها دارم ...

خداوندا....

 

خــــــــــــــــــــــداوندا !!!
به دل نگیر اگر گاهی" زبانم " از شُکر َت باز می ایستد!!!
تقصیری ندارد...
قاصر است ؛کم می آورد در برابر ِ بزرگی ات ...
لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت!!!
... در دلم امّا همیشه ...
ذکر ِ خیر َت جاریست...

 

فکر می کردم تو همدردی

                 ولی نه

                           تو هم

                                     دردی

وای حسین وای...

 

 

با آب طلا نام  حسین قاب کنید

با یاد حسین یادی از آن آب کنید

خواهید که سربلند و جاوید باشید

تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید

 

 

آنقــدر مرا سرد کرد

از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام

آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد...

لیز می‌‌خوریــد...

گفتم پر....

 

گفتند کلاغ شادمان گفتم پر
 گفتند کبوترانمان گفتم پر

  گفتند خودت به اوج اندیشیدم
  در حسرت رنگ آسمان گفتم پر
  گفتند مگر پرنده ای؟ خندیدم
  گفتند توباختی.. و من رنجیدم
  در بازی کودکان فریبم دادند
  احساس بزرگ پر زدن را چیدند
  آنروز به خاک آشنایم کردند
  از نغمه پرواز جدایم کردند
  آن باور آسمانی از یادم رفت
  در پهنه این زمین رهایم کردند
  گفتند پرنده...گریه ام را دیدند
  دیوانه خاک بودم و فهمیدند
  گفتم که نمیپرد...نگاهم کردند
  بر بازی اشتباه من خندیدند